English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7831 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
begin U اغاز نهادن شروع کردن
begins U اغاز نهادن شروع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take to U اغاز نهادن
pullulate U اغاز توسعه نهادن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
initiate U اغاز کردن شروع کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
alpha U اغاز شروع
alphas U اغاز شروع
incipit U شروع و اغاز
false start U اغاز نادرست خطا در شروع
false starts U اغاز نادرست خطا در شروع
jump-start U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starts U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starting U شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
stx U شروع متن اغاز متن
start off U شروع کردن شروع شدن
sets U نهادن مرتب کردن
To lay the foundation. U پی نهادن ( پی ریزی کردن )
set U نهادن مرتب کردن
setting up U نهادن مرتب کردن
immesh U در دام نهادن گرفتار کردن
incept U اغاز کردن
initiated U اغاز کردن
inchoate U اغاز کردن
inaugurate U اغاز کردن
begin U اغاز کردن
push off U اغاز کردن
inaugurating U اغاز کردن
initiating U اغاز کردن
inaugurated U اغاز کردن
initiates U اغاز کردن
inaugurates U اغاز کردن
lead off U اغاز کردن
launching U اغاز کردن
commences U اغاز کردن
launches U اغاز کردن
commencing U اغاز کردن
commenced U اغاز کردن
launch U اغاز کردن
birth U اغاز کردن
initiate U اغاز کردن
launched U اغاز کردن
births U اغاز کردن
to push off U اغاز کردن
commence U اغاز کردن
begins U اغاز کردن
reoccupy U دوباره اغاز کردن
to take arms U جنگ اغاز کردن
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
tee off U اغاز کردن محکم زدن
to pipe up U زدن یا خواندن اغاز کردن
dawning U اغاز اغاز شدن
dawned U اغاز اغاز شدن
dawn U اغاز اغاز شدن
dawns U اغاز اغاز شدن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
alliterate U چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
streek U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
set in U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embark U شروع کردن
embarks U شروع کردن
embarking U شروع کردن
commenced U شروع کردن
tee off U شروع کردن
commence U شروع کردن
warm up U شروع کردن به کار
blast off U شروع بپرواز کردن
launching U شروع کردن حمله
open fire U شروع به تیراندازی کردن
tune up U شروع باواز کردن
launched U شروع کردن حمله
launches U شروع کردن حمله
launch U شروع کردن حمله
pipe up U شروع به نی زدن کردن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
to start U شروع کردن به دویدن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
do up U شروع بکار کردن
to open fire U شروع به اتش کردن
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
trigger U شروع کردن حمله یاکار
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
to get to U شروع کردن دست گرفتن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
attempts U قصد کردن شروع به جرم
attempting U قصد کردن شروع به جرم
attempted U قصد کردن شروع به جرم
attempt U قصد کردن شروع به جرم
triggers U شروع کردن حمله یاکار
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
launched U شروع کردن اقدام کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
investing U نهادن
invests U نهادن
invested U نهادن
cock U کج نهادن
cocking U کج نهادن
cocks U کج نهادن
invest U نهادن
initiation U شروع کار شروع
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
shutting U برهم نهادن
to step in U قدم نهادن در
exposure U در معرض نهادن
incage U درقفس نهادن
lay down U کنارگذاشتن در کف نهادن
inhume U در خاک نهادن
incarcerates U در زندان نهادن
inters U در خاک نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
interring U در قبر نهادن
shut U برهم نهادن
shuts U برهم نهادن
interring U در خاک نهادن
interred U در قبر نهادن
exposures U در معرض نهادن
to step inside U قدم نهادن در
vats U در خمره نهادن
overtaxing U بارسنگین نهادن بر
inters U در قبر نهادن
overtaxes U بارسنگین نهادن بر
title U نام نهادن
to set a trap U دام نهادن
cage U درقفس نهادن
cages U درقفس نهادن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com